به وبلاگ من یعنی تفریح2وب خوش آمدید دوستان گلم. مطالبو به روز میکنم بیاید سر بزنید و نظر یادتون نره ! در وبلاگ بنده تبادل لینک اتوماتیک وجود دارد و هرکس طالب تبادل لینک می باشد از طریق تبادل لینک اتوماتیک اقدام کند نه از طریق پیشنهاد. وقتی تبادل لینک در وبلاگ من هست دیگر چه نیازی به پیشنهاد می باشد ؟؟؟
تبادل لینک رایگان 1
تالار آز پی ان یو 1
عینک آفتابی مردانه 1
جملات عاطفی 1
سایت وب آدرس 1
دانلود نرم افزار های جدید 1
مجله پارسی پاسارگاد 1
تنهایی 1
تا خدا (زیباترین وبلاگ) 1
بروزترین سایت برای همه 1
civil 1
دانلود اهنگ جدید 1
یاس دانلود 1
تبادل لینک خودکار با سایت ها و وبلاگ ها 1
بد نیست 1
پارسی بلاگ 1
2030 1
سرگرمی 1
اس ام اس 1
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

(  تبادل لینک هوشمند  )


برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تفریح2وب و آدرس :

http://tafreh2web.loxblog.com/

لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

حکایت عشق شیر به آهو

 

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه  چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

تاجر میمون

روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی‌ان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌شان رفتند.

این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و...

در نتیجه تعداد میمون‌ها آن‌قدر کم شد که به سختی می‌شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این‌بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون60 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون‌ها را بخرد.
 
در غیاب تاجر، شاگرد به روستایی‌ها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به 50 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به60 دلار به او بفروشید.» روستایی‌ها که [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی‌ها ماندند و یک دنیا میمون.

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

شگرد پسرک در مقابل نادر شاه :


زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟
قرآن.
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا….

نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند.
می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول می‌داد یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

یک مادر واقعی :


مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: "من خسته ام و دیگه دیر وقته، میرم که بخوابم".

مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پر کرد. بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت. اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت. بعد ایستاد و خمیازه ای کشید، کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت. بعد کارت تبرکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هر دو را در نزدیکی کیف خود قرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.

باباگفت: "فکرکردم گفتی داری میری بخوابی"

و مامان گفت: "درست شنیدی دارم میرم."

سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست. پس از آن به تک تک بچه ها سر زد، چراغ ها را خاموش کرد، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را در سبد انداخت، با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد، ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جا کفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد، اضافه کرد. سپس به دعا و نیایش نشست.

در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: "من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کار را انجام داد!

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

وای از دست خانوم ها :


روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.
قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت 10 برابر آن را میگیرد.
زن گفت :....

اشکال ندارد !
زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود !
قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟
زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !
بنابراین اجی مجی ....... و او زیباترین زن جهان شد !
برای آرزوی دوم خود، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او 10 برابر از تو ثروتمندتر می شود.
زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است ...
بنابراین اجی مجی ....... و او ثروتمندترین زن جهان شد !
سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :
من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم.....

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

زن و مرد :


مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"
.............................................................................
و این داستان سال  های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی  و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند....


@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

چه کسی مؤثرتر است ؟؟؟ مرد یا زن :

توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست ، میو چوال و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که فقط یک پمپ داشت پیدا کرد.او از تنها مسئول آن خواست باک بنزین را پر و روغن اتومبیل را بازرسی کند.سپس ...

برای رفع خستگی پاهایش به قدم زدن در اطراف پمپ بنزین پرداخت.
او هنگامی که به سوی اتومبیل خود باز می گشت ، دید که متصدی پمپ بنزین و همسرش گرم گفتگو هستند. وقتی او به داخل اتومبیل برگشت ، دید که متصدی پمپ بنزین دست تکان می دهد و شنید که می گوید :” گفتگوی خیلی خوبی بود.”
پس از خروج از جایگاه ، هیلر از زنش پرسید که آیا آن مرد را می شناسد.او بی درنگ پاسخ داد که می شناسد.آنان در دوران تحصیل به یک دبیرستان می رفتند و یک سال هم با هم نامزد بوده اند.
هیلر با لحنی آکنده از غرور گفت :” هی خانم ، شانس آوردی که من پیدا شدم . اگر با اون ازدواج می کردی به جای زن مدیر کل، همسر یک کارگر پمپ بنزین شده بودی.
” زنش پاسخ داد :” عزیزم ، اگر من با او ازدواج می کردم ، اون مدیر کل بود و تو کارگر پمپ بنزین .”

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

بوسه و سیلی :



ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبروی خانمی جوان و زیبا و مادربزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود. در آن لحظات سکوت، کسانی که در کوپه بودند 2 چیز شنیدند: صدای بوسه و سیلی. هریک از افرادی که در کوپه بودند از اتفاقی که افتاده بود تعبیر خودش را داشت


خانم جوان در دل گفت: ...

از اینکه ستوان مرا بوسید خوشحال شدم اما از اینکه مادربزرگم او را کتک زد خیلی خجالت کشیدم

مادربزرگ به خود گفت: از اینکه آن جوانک نوه ام را بوسید کفرم درامد اما افتخار میکنم که نوه ام جرات تلافی کردن داشت

ژنرال آنجا نشسته بود و فکر کرد ستوان جسارت زیادی نشان داد که آن دختر را بوسید اما چرا اشتباهی من سیلی خوردم

ستوان تنها کسی بود که میدانست واقعا چه اتفاقی افتاده است. در آن لحظات تاریکی او فرصت را غنیمت شمرده که دختر زیبا را ببوسد و به زنرال سیلی بزند

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

بخشش :

زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد .

در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.

وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت.

در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره!
هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد.

وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”
مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...

زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.
وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده .

تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

استخدام :


یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود:
شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید...
قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.

شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.

از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:

سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می‌مانیم.


منبع : http://narimanparsi.persianblog.ir/



+ نوشته شده در 20 / 12 / 1391برچسب:,ساعت 1:37 توسط میثم |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

داستان 0
داستان کوتاه 3
پند آموز 1
داستان جن 1
2داستان کوتاه زیبا 3
2داستان کوتاه زیبا 3
داستانی زیبا(شیشه شراب) 1
داستان سیرک 1
عشق من 1
داستان قصاب 1
داستان شیوانا(سوخته) 1
داستان زیبای قهوه نمکی 1
داستان زیبای پیام 1
داستان کوتاه زیبا 1
داستان کوتاه و زیبا 4
شفا یافته 1
داستان تغییر نگرش 1
داستان آن لاندرز 1
داستان کوتاه زیبائی 1
شنل قرمزی (داستان طنز) 1
مرد تشنه و چشمه 1
داستان قصر پادشاه 1
داستان مرگ عشق 1
داستان عاشقانه (سکوت) 1
داستان انشتین و راننده اش 1
داستان الماس ها 1
اس ام اس 0
عارفانه 8
عاشقانه 0
جدید1 1
جدید2 2
6 اس ام اس برتر 1
اس ام اس های زیبا 1
شعر 0
شعر نو 2
شعرهای زیبا 3
اشعار زیبا(گلسرخی) 1
شعر کهن 1
چند شعر از سهراب سپهری 1
چند شعر از شاملو 1
شعر روز مرگم 1
شعر دخترک 1
عکس 0
کفشای خوشگل 1
تصاویر آتشین 1
بچه های ناز 1
زنان مو بلند 1
عکسهای محلقا 1
عکس های تاتو 1
تصاویر عاشقانه 1
عکس بازیگران 1
عکس های جذاب 1
عکس بازیگران سری1 1
عکس بازیگران سری2 1
عکس بازیگران سری3 1
مخلوط ط ط 2
زندگی زیبا با نقص عضو 1
عکسهای هنری و زیبا 1
دست نوشته ها 1
عجیب غریبا 1
عکس های بازیگران سری جدید 1
عکس بازیگران سری4 1
عکس های بازیگران سری5 2
عکس های جالب و باحال 2
عکس های هنری(نقاشی) 1
عکس زیباترین دختر 1
عکس بازیگران سری توپ 1
عکس های جانسینا 1
عکس بازیگران سری6-1 1
عکس های هنری سیه سفید 0
عکس کودکان1 1
عکس های alicia-keys 1
عکس خودروهای روز دنیا 1
عکس زیباترین اسب دنیا 1
عکس های بازیگران سری 7 1
عکس های ساغر شکوری(جدید) 1
عکس لامبورگینی پلیس دبی 1
عکس تصادف لامبورگینی 1
زیباترین و زشت ترین پسران دنیا 1
عکس های بازیگران سری جدید (8) 1
عکس های جالب و دیدنی 2
عکس هابیت 1
عکس های دیوید بکهام 1
عکس های احساسی 2 1
عکس بازیگران سری 9جدید توپ 1
عکس - نقاشی 1
عکس های جالب جدید 1
عکس موبایل شیشه ای 1
عکس های باحال 1
عکس های شیطان پرستان 1
عکس های باحال (2) 1
عکس های خودروهای عجیب 1
موتورسیکلت های عجیب 1
عکس - گذر عمر 1
دانستنی ها 0
جدید1 1
جدید2 1
دانستنی ها 3 1
دانستنی ها 4 1
15نکته که هر کاربر کامپیوتر باید بداند 1
دانلود 0
دانلود آهنگ موبایل 2
بازی سیمبین 1
گوگل mapبرای سیمبین 1
کاربردی 0
ساخت وبلاگ 1
ساخت ایمیل 1
سایتهای ارائه دهنده وبلاگ 1
بالا بردن آمار وبلاگ خود 1
تعمیرات موبایل 1
اخبار وبلاگ 1
عکسهای کاربردی 1
تعریف هاست و دامنه 1
مدل آرایش 1
مدل آرایش(1) 1
فروش 0
فروش 15 فیلم روز 1
زندگی سالم 0
اعتیاد 1
عمومی 0
دوستانه 8
حرف بی رو درباسی 1
جمله زیبا 2
جمله زیبا 2 1
زیارت عاشورا و وصیتنامه علی(ع) 1
نامهای دخترانه ایرانی 1
جمله های زیبای مرحوم حسین پناهی 2
چند سخن زیبا از پیغمبر اکرم(ص) 1
حامل قرآن 1
سخنی از شاملو 1
زن چینی به بازار آمد 1
شیطان 1
آهنگ 0
آهنگ ناصر صدر(بانو) 1
آهنگ جدید تی ام باکس(پایین شهر) 1
آهنگ Amir Tataloo Feat. Armin 2afm 1
آهنگ باشی نباشی(شهرام کاشانی) 1
آهنگ امین فیاض و رضا عزیزان 1
ترانه شهاب تیام(طاقت ندارم) 1
ترانه این عشقه (سامی بیگی) 2
ترانه عشق من(سینا شعبانخانی) 1
آهنگ زیادی با خوانندگی(باران) 1
آهنگ خلاصم کن(افشین) 1